۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید...

اینم فال یلدای ما...

یلدایی که بسیار طولانی شده... و یار باز نمی گردد از غیبت طولانی خود... غیبتی که هم شب است و هم یلدایی بلند...

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

پ.ن: همینطوری یهویی رفتم سراغ قفسه کتابا و حافظم رو برداشتم... رو به قبله بازش کردم... و واقعا اولین عبارتی که به چشمم خورد همین مصرع بود...

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مطیع گرافیک

دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند

نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند


عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بر دارند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

 

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

 

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند

 

ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری

به وقت فاتحه ی صبح یک دعا بکند

 

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مطیع گرافیک

جدا شدن ز کریمان شروع ذلت‎هاست

توبه

تقاص غفلت هر روزه را بگیر از ما
چه کرده‎ایم که دیگر شدی تو سیر از ما

عجب حکایت تلخی میان ما جاری‎ست
قبولِ زود ز تو، توبه‎های دیر از ما

جدا شدن ز کریمان شروع ذلت‎هاست
و ساخت، دوری تو آدمی حقیر از ما

علاج سرکشی ما فقط نوازش توست
بیا بساز گدایان سر به زیر از ما

به هر گناه شما را غریب‎تر کردیم
به خیمه‎های تو رسیده هزار تیر از ما

دل شکسته‎ی بخشنده و صبور از تو
دل سیاه همیشه بهانه‎گیر از ما

چنان به فقر معارف همه دچار شدیم
که درس فقر گرفته هر فقیر از ما

برات کرب‎وبلا را بده که در صحنش
تفقدی بکند حضرت مجیر از ما

به یُمن مردم دِه جسم شاه تدفین شد
گرفته تاب و توان روضه‎ی حصیر از ما

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مطیع گرافیک
اینوخوندی؟