باید می آمدی تا زینت پدر باشی؛
پدر با آن همه فضیلت تا با سخن گفتن کودکانه ات، چهره اش را به وجد آوری.
باید می امدی تا همدم مادر باشی؛
مادر، همان بانوی خلوت کبریا تا همدمش باشی که روی زانوانش بنشینی و او، گیسوانت را شانه بزند و سفره دلش را برایت بگشاید.
باید می آمدی تا غمخوار برادرانت باشی؛
برادرانت، سروران جوانان بهشت تا محرم اسرارشان باشی و گرمی دل هایشان و قوت زانوانشان.
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی بر روی آن کلیک کنید.
طرح از برادر عزیزم سینا اکبری مفرد...